یه زن و شوهر عاشق اما فقیر سر سفره شام نشستند غذاشون خیلی مختصر و کم بود که یک نفر را به زور سیر میکرد مرد به خاطر اینکه زنش بیشتر غذا بخوره گفت بیا چراغ را خاموش کنیم و توی تاریکی بخوریم زن قبول کرد چند دقیقه چراغها را خاموش کردند ولی بعد که روشن کردند غذاها دست نخورده توی ظرف مونده بود.
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:پیف پاف کل وبلاگمون حرف نداره میدوووووووووووووونم هزار تا لایک داره همه چیشم توپه ایول ب خودمون خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
برچسبها: